۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

در «کوفت» فرماید

معمولاً نسبت به کلماتی که از دهانمان خارج می شود دقت کمی می کنیم یا اگر هم دقت و احتیاط می کنیم معانی برخی کلمات به دلیل زیادی استفاده(کثرت استعمال!) عوض شده و فکر می کنیم چیز بدی نیست! از جمله این کلمات همین کوفت است که درباره اش می خوانیم، از این دست کلمات اگر می شناسید معرفی کنید!:

مدخل لغت نامه های دهخدا و معین در باب کلمه کوفت

به معنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد. (برهان ).

به معنی آسیب و آزار و ضربی که از سنگ و چوب به کسی برسد یا لگد اسب یا از افتادن اسب .(آنندراج ). ضربی که از چوب و سنگ و مشت و لگد و مانند آن به کسی رسد.

(ناظم الاطباء): سواری به صدمه بر او افتاد و کوفتی سخت بدو رسید... طبیب رافرمودند تا مداوات خستگی او کند. (تاریخ طبرستان ).
-کوفت کوب ; ضرب و کتک . (ناظم الاطباء).
-کوفت و روفت ; کوفتگی و آسیب دیدگی: این دست حسن را که دررفته است یک کمی زرده تخم مرغ بینداز بگذار کوفت و روفتش را جمع کند. کوفت هرگاه با تابع خود همراه باشد به معنی خستگی ودرد ناشی از آن نمی آید و حتماً به معنی درد ناشی از ضرب و آسیب دیدگی است . (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
-کوفت و روفت را بردن ; رفع کردن دردهایی که از ضرب و زخم به زمین خوردگی پیدا شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-کوفت و روفت کردن ; سخت و بسیارزدن کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

  • آسیب وآزار و صدمه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ):
    عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد
    وگر سرش همه پیشانی است چون مسمار.

    سعدی .

    -کوفت خوردن ; آسیب و آزار و صدمه دیدن:
    گفت خاموش چون کنم سعدی
    کاین همه کوفت می خورم از دوست .

    سعدی .


  • اندوه و آزردگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
  • کوفته شدن اعضا. (آنندراج ). ماندگی و واماندگی تن از کار و تعب بدنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علاوه بر معنی ... به معنی خستگی و کوفتگی و درد عضلات ناشی از کار بدنی زیاد، در این صورت آن را با فعل رفتن استعمال می کنند: دیروز زورخانه رفتیم ، من چون مدتی بود ورزش نکرده بودم بعد از ورزش بدنم کوفت رفت . (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
  • در اصطلاح ، مرضی سوداوی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). یک نوع که بیشتر در آلات تناسل از اثر مجامعت ناپاک پدید آید و آبله فرنگ نیز گویند و به اصطلاح علمی سیفلیس نامیده می شود. (ناظم الاطباء). آتشک . آبله فرنگ. ارمنی دانه . نار افرنجیه . نار افرنجی . حب افرنجی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    نسوانی پرشهوت و پر سوزنک و کوفت
    مردانی بی همت و بی غیرت و لاشی .

    بهار (از فرهنگ فارسی معین ).


    -کوفت گرفتن ; به بیماری کوفت مبتلا شدن .
  • کلمه فحش .(ناظم الاطباء). نفرینی است در تداول عامه ، یعنی کوفت رساد ترا... و در جواب کسی که او را دشمن دارند گویند و گاه در جواب آنکه پرسد چه خورم یا چه آشامم آرند و نظایر آن ، کلمه آهرمنی بجای بلی . زهرمار! آتشک ! قزل قروت ! زغنبوت ! درد بیدرمان ! (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    -کوفت کاری ; نفرینی است مانند کوف . زهرمار. زغنبوت . درد بیدرمان . قزل قروت . آتشک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    -کوفت کاری کردن ; (کلمه آهرمنی ) خوردن . زهرمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

    -کوفت کردن ; (کلمه اهریمنی ) خوردن . آشامیدن . زهرمار کردن . تخیدن : کوفت کن ; بخور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    -کوفت کردن طعام را به کسی ; با بدرفتاری و بدزبانی ، آن طعام را بد و ناگوار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • (ن مف ) مخفف کوفته . کوفته شده : آهن کوفت . زرکوفت . سیم کوفت . طلاکوفت . نقره کوفت . نیم کوفت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • (مص مرخم ) مخفف کوفتن : سرکوفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • (اِ) آنچه از کار کوفتن هویدا می گردد. (آنندراج ).
  • آنچه از زر و سیم و ماننداینها که بر دسته شمشیر و دشنه و کارد بکوبند و آن را منبت کاری خوانند. (آنندراج ).
  • (فعل ماضی ) ماضی آزار و آسیب رسانیدن هم هست ، یعنی آسیب وآزار رسانیدن . (برهان ). سوم شخص مفرد ماضی از «کوفتن ». (فرهنگ فارسی معین ).
  • پ.ن:

    لغت نامه آنلاین فارسی به فارسی(دهخدا و معین) میبوسرچ(Mibosearch) را دیده اید؟